در برابر عصبانیت کودکانمان بهتر است چطور عمل کنیم؟

هنگامی که کودکانمان در برابر بی نتیجه بودن امور و مسائل بی تحمل هستند چه کار باید بکنیم ؟

 

عصبانیت

وقتي کودکانمان خيلي آشفته اند، گاهي اوقات فعاليّت جسماني ميتواند براي احساسات آزار دهنده شان تسکين دهنده باشد.

بسيار شنيده ايم كودكان عصباني بعد از زير مشت گرفتن بالش، تكه پاره کردن كهنه، كوبيدن ومشت مال دادن گِل، غريدن مثل شير وپرتاپ دارت، احساس آرامش كرده اند.

اما يكي از فعاليّت هاي جسماني که به نظر ميرسد تماشاي آن براي والدين بسيار ناراحت كننده و انجامش برای كودكان بسيار رضايت بخش می باشد، نقاشي احساساتشان است .

 

به دو مثال زير که در طول يك هفته يكي پس از ديگري رخ داده است توجه کنید:

 

 چطور با نقاشی احساس عصبانیت کودک  از بین رفت

 

– چند دقيقه اي بود كه از جلسه روانشناسي در كارگاه به خانه برگشته بودم كه ديدم پسر سه ساله ام از سر بد خلقي كف اتاق درازكشيده است.

شوهرم گفت: خب! متخصص كودك! حالا ببينم با اين يكي چكار ميكني؟ احساس كردم با مسئله غير مترقبه اي رو به رو هستم.

من به فرزندم كه هنوز داشت لگد مي پراند و جيغ مي كشيد نگاه كردم و بلافاصله مداد و دفتر تلفن را از كنار تلفن برداشتم.

سپس زانو زدم و دفتر را به او دادم و گفتم”بيا بهم نشون بده كه چقدر عصباني هستي. احساساتت را همون طور كه هست بكش”

جاشوآ از جا پريد و شروع به رسم دايره اي آشفته و درهم كرد.

سپس آن را به من نشان داد و گفت: ” اينه آن جوري كه من عصباني هستم”

من گفتم”تو واقعاً عصباني هستي!”

و يه كاغذ ديگر از دفتر تلفن پاره كردم و به او دادم وگفتم ” بهم نشون بده كه چقدر”

با شتاب شكل هاي درهم برهمي روي كاغذ رسم كرد.

به طور قطع آرام تر شده بود.

مدّت زيادي به كاغذ نگاه كردو گفت:”حالا احساس خوشيم را نشان ميدهم”

و دايره اي با دو چشم آبي خندان رسم كرد.

باور كردني نبود.

در عرض دو دقيقه حالش از عصبانيت به لبخند كشيده شده، درست به اين دليل كه به او اجازه دادم تا چگونگي احساسش را به من نشان دهد.

بعد از آن ، شوهرم گفت:”رفتن به جلسه گروه را ادامه بده”.

 

پسر سه ساله و داستان عصبانیت او

 

– در جلسهء بعدي گروه ما، مادر ديگري درمورد تجربه خودش در استفاده از همان مهارت برايمان سخن گفت.وقي ماجراي

جاشوآ را هفته گذشته شنيدم، اولين فكرم اين بود:

“چه قدر دلم مي خواد اين روش روي پسرم تاد بكار ببرم”.

تاد سه ساله است ولي دچار اختلالات مغزي است.

هر چيزي براي كودكان عادي است، براي او شگفت انگيز است-بدون حركت مي ايستد وسرش را راست نگاه مي دارد- پيشرفت قابل توجه اي داشته است.

با اين حال به سادگي از همه چيز نا اميد مي شود.

هـرگاه بخواد کاري را انجام دهد و نتواند، ساعت ها جيغ داد راه مي اندازد.

تو اين دنيا روشي نيست كه با توسل به آن بتوانم از عهده اش بر بيايم.

بد تر از همه اين است كه با لگد مرا ميزند وسعي ميكند مرا گاز بگيرد.

حدس ميزنم تصور ميكند مسبب مشكلات او من هستم ومن بايد بتوانم برايش كاري انجام دهم.

در بسياري از مواقع پسرم از دستم عصباني است هفته پيش وقتي از جلسه به خانه برمي گشتم، در طول راه با خود فكر

ميكردم” چگونه ميتوتنم جلوي تاد را قبل از اينكه دچاراوقات تلخي بشود، بگيرم”

در آن بعد از ظهر او با پازل جديدش بازي ميكرد و پازل هم از نوع ساده با تكه هاي بزرگ بود. به هر حال او نتوانست تكه آخر را

براي تكميل كردن گير بياورد وبعد از تلاش مختصري همان نگاه مخصوص در صورتش پيدا شد.

با خود فكرد كردم”آه، نه، باز روز از نو، روزي ازنو!”به طرفش دويدم و فرياد زدم”بس كن! … ديگه بسه! … از جات تكون نخور!

باهات كار دارم”.

از نگاهش ترس خوانده ميشد.

ديوانه وار در قفسه هاي كتابهاي پسرم شروع به جستو جو كردم و يك مداد رنگي بزرگ ارغواني و يك ورقه كاغذ نقاشي يافتم.

روي كف اتاق كنار او نشستم وگفتم:”تاد،تو اين جوري عصباني هستي؟”

سپس خطي به صورت زيگزاگ با نوك تيز كشيدمو همانطور به بالا وپايين بردن خط ادامه دادم.

تاد جواب داد”آره” و ناگهان مداد رنگي را از دستم بيرون كشيد وخط هاي بزرگ وحشيانه رسم كرد.

سپس كاغذ را سوراخ سوراخ كرد و آنقدر به اين كار ادمه داد تا صفحه پر از سوراخ شد.

من کاغذ را به طرف نور گرفتم وگفتم “تو خيلي عصباني هستي… تو كاملاً آتشي شدي!”

او كاغذ را از دستم ربود ودر حالي كه گريه ميكرد، آن را چند بار پاره كرد تا اينكه از آن جز توده اي كاغذ پاره نماند.

وقتي از اين كار فارغ شد، به من نگاه كرد و گفت” مامان من تورا خيلي دوست دارم”.

اين اولين باری بود كه اين حرف را مي زد من بارها كوشيدم اين عمل را تكرار كنم و دريافتم هميشه به كار نمي آيد.

فكر ميكنم بايد روش هاي جسماني جديدي برايش ابداع كنم، مثل زير مشت گرفتن كيف يا چيزي شبيه اين.

دارم كم كم پي مي برم آنچه مهم است اين است كه زماني كه مشت ميكوبد يا نقاشي ميكند، در كنارش باشم، نگاهش كنم

، تا بداند حتي شديد ترين عصبانيت هايش فهميده وپذيرفته ميشود.

 

برگرفته از کتاب به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن

عصبانیت کودکانمان،عصبانیت کودکانمان،عصبانیت کودکانمان،عصبانیت کودکانمان،عصبانیت کودکانمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آدرس

 تهران، بلوار نلسون ماندلا ( جردن) ، بن بست گل افشان، پلاک 30

تلفن تماس : 22054541