یکی از مشکلات والدین ، نزاع روزانه بر سر این است که می خواهند کودکانشان به روشی که برای اجتماع و آنها قابل قبول است رفتارکنند .
این کار دشوار و دیوانه کننده ای است.
قسمتی از این مشکل در ناسازگاری نیاز ها نهفته است.
بزرگسالان نیاز دارند پاکیزگی ، نظم و ادب رعایت شود .
آنها دوست دارند کارهای روزمره به خوبی صورت پذیرد واین امری است که کودکان نمی توانند به آن بها دهند.
چه تعداد از آنها به میل واراده خود به حمام می روند ؟ « متشکرم » و « لطفا » می گویند ؟یا لباس زیر عوض میکنند ؟
بسیاری از علایق والدین برای کمک به کودکان به منظور تطابق با قواعد اجتماعی است.
در این میان هر چه بیشتر اشتیاق از خود نشان دهند ،آنان مقاومت فعال تری از خود نشان میدهند.
اوقاتی هست که بچه ها والدین را دشمن خود می پندارند:
کسی که همیشه آنان را به کاری وا می دارد که نمیخواهد انجام دهند.
… دستت رو بشور …
پیش بندتو ببند …
یواش تر حرف بزن …
کتت رو آویزون کن…
برو تو رخت خوابت…
مشقاتو نوشتی؟ …
مطمئنی که دندوناتو مسواک زدی؟
برگرد سیفون توآلت رو بکش…
کثافت کاری نکن …
روی کاناپه نپر…
دم گربه رو نکش …
اون لوبیا هارو روی دماغت نذار…
جایی می رسید که نمی شود از کودکان بخواهیم که ساده ترین کار ها را هم انجام دهند.
اجازه بدهید نخست نظری بیاندازیم به بعضی از روشهایی که بزرگتر ها به طور معلول از آن استفاده می کنند تا کودکان را به همیاری وا دارند :
1- اتهام زدن وسر زنش کردن
دوباره که جای انگشتان کثیف روی در است؟ آخه چرا این کارو می کنی؟؟…باز چت شده ؟نمی تونی یه کار درست انجام بدی؟…. چند بار بهت بگم از دستگیره در استفاده کن ؟ عیب تو اینه که حرف گوش نمیدی
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
2- بد و بیراه گفتن
“امروز سوزی می آد که نگو ، تو هم که ژاکت نازک پوشیدی !تو چقدر می تونی احمق باشی ؟ بخدا این کار از یک احمق سر می زنه ”
” بذار من دوچرختو میزون کنم.راستی که خیلی دست و پاچلفتی هستی”
“ببین داری چه جوری غذا می خوری .حالو بهم می زنی”
“برای کثیف نگهداشتن یه همچین اتاقی باید خیلی شلخته تشریف داشته باشی .تو عین یه حیوون داری زندگی می کنی”
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
3- تهدید کردن
“یه بار دیگه دستتو به اون لامپ بزن تا یه کشیده بخوابانم توی گوشت”
“اگه همین حالا اون آدامسو بیرون تف نکنی ، خودم دهنتو وا می کنم وبیرونش می آرم”
” اگه با سه شماره لباساتو نپوشیده باشی نمی برمت بیرون”
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
4- فرمانها
” از همین حال می خوام که اتاقتو تر وتیز کنی”
” کمکم کن تا این بسته هارو ببرم تو. زودباش ”
“هنوز خاکروبه رو نبردی بیرون؟همین حال ببر!….منتظر چی هستی؟”
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
5- وعظ وخطابه
” ایا فکر می کنی کارخوبی کردی کتابو از دست من قاپیدی ”
“می بینم که هنوز خوب متوجه نشدی که رفتار خوب چقدر اهمیت داره؟
آنچه که باید بفهمی اینه که اگر ما از مردم می خوایم که نسبت به ما مودب باشن ،آن وقت ما باید خودمون هم در مقابل اونا مودب باشیم”
تو خودت نمی خوای کسی چیزی را از دستت بقاپه ، می خوای؟پس خودت هم نباید چیزی رو از دست کسی بقاپی. همون طوری که مابا دیگران تا می کنیم ، دیگران هم همون طور با ما تا می کنن.
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
6- اخطار
“بپا!خودتو می سوزونی ”
“مواظب باش ، ماشین زیرت می گیره ”
” از اونا بال نرو! می خوای بیفتی ”
” گرم کنتو بپوش وگرنه بد جوری سرما میخوری”
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
7- عبارات شهید نمایانه
ممکنه این جیغ و ویق هاتونو ببرین ! می خواین چه بلایی سرمن بیارین …. منو مریض می کنین ؟
…. می خواین دچار حمله قلبی بشم؟”
صبر کنین تا خودتون بچه دار بشین ، اونوقت می فهمین این کارتون چقدر آزار دهنده است
این موهای سفید رو می بینین ؟ اینا بخاطر شماها سفید شده
بالخره منو کفن می کنین
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
8- مقایسه کردن
چرا سعی نمی کنی کمی بیشتر شبیه برادرت بشی؟
اون همیشه کارهاشوبه موقع انجام می ده
ببین لیزا سر میز چه رفتار خوبی داره؟
هیچ وقت با دست غذا نمی خوره
لباس نمی پوشی؟ اون همیشه موهاش کوتاه و پاکیزه است، پیرهنش رو هم همیشه میکنه تو شلوارش.آدم حظ می کنه بهش نگاه می کنه.
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
9- ریشخند کردن
میدونستی که فردا امتحان داری، با این وجود همه ی کتاباتو مدرسه جا گذاشتی چقدر تو خوشی!
این درخشان ترین کاریه که میتونستی انجام بدی
این چیزیه که میخوای بپوشی:خال خالی چارخونه؟
خب ، امروز حتماً خیلی تعریف وتجید می شنوی
این مشقته که میخوای فردا ببری مدرس؟ خوب شاید معلمت بلده خط چینی بخونه من که بلد نیستم.
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
10- پیش گویی کردن
تو درباره کارنامت به من دروغ گفتی، نه؟
میدونی وقتی بزرگ شدی چی میشی؟
آدمی که هیچ کس بهش اعتماد نمیکنه
اگه بخوای همین طور خود خواه بمونی می بینی که هیچ کس با هات بازی نمی کنه
دیگه دوستی هم برات باقی نمی مونه.
تنها کاری که بلدی ، شکایت کردنه، هیچ وقت سعی نکردی مشکلاتت و خودت حل کنی.
حالا می تونم ده سال دیگه تو عین کف دستم ببینم، که تو همین مشکلات گیر کردی .
هنوز هم داری غرغر میکنی
شما به عنوان کودک در این موقعیت چه احساسی دارید ؟
حال شما میدانید که کودکی که خود را به جای او گذاشته اید نسبت به این مسائل چه واکنشی نشان می دهد.اکنون شاید علاقه مند باشید که بدانید جواب دیگرانی که این تمرینات را انحام داده اند چیست ؟
بدیهی است که هر کودک به طور متفاوت به آن پاسخ خواهد داد.
اینجا نمونه هایی از واکنش های گروه را می بینید.
1- سرزنش کردن و اتهام زدن
” دلم میخواد…”
” از زیرش شانه خالی میکنم… ”
” تو دلم بهش میخندم…”
” بهش دروغ میگم…. ”
” میگم که کار من نیست…”
” اون خیلی مهم تر از منه…”
” میگی که من گوش نمیدم؟باشه گوش نمیدم”
تو دلم بهش فوش بدم..”
2- بد و بیراه گفتن
“حسابشو میرسم. دفعه دیگه ژاکت هم نیپوشم”
” چرا به خودم زحمت بدم …”
” درست میگه، من احمقم واز کار های فنی سر در نمی آرم”
” اَه ه ه آهان، باز داره شروع میکنه”
” من ازش متنفرم …”
3- تهدید
” تنهام بذار …”
” میترسم ”
” دلم میخواد گریه کنم
” وقتی نگاه نمی کنه به لامپ دست میزنم”
4- دستور
“هر کاری که بخواهم می کنم ”
” ازون شکم گندش بدم می آد ”
“من نمیخوام از جام تکون بخورم ”
“من ترسیده ام ”
” اگه میتونی مجبورم کن ”
” چطور میتونم از این مخمصه رهایی پیدا کنم”
5- وعظ وخطابه
” می خوام از اینجا دور بشم …خسته شدم … خسته شدم”
“آدم بدرد نخوری هستم ”
” من احمق هستم؟”
“یاه یاه یاه کی گوش می کنه”
” خسته شدم ”
6- اخطار
“دنیا جای وحشتناکیه،پر از خطره”
“چه طور تنهایی می تونم از پس اش بر بیام؟”
“هر کاری که بکنم به درد سر می افتم ”
7- عبارت شهید نمایانه
“به جهنم ! کی اهمیت می ده”
” من نترسیده ام”
” تقصیر منه که اون مریض شده ”
” خودمو گناهکار حس می کنم ”
8- ریشخند کردن
” تلا فیشو سرش در میارم ”
” امتحانش بد نیست ”
“به من اهانت کرده وناراحتم می کنه ”
” اون خیلی پسته”
” دوست ندارم کسی منو مسخره کنه ”
“از عصبانیت جوش آوردم ”
“مهم نیست که چیکار کنم . هیچ وقت موفق نمی شوم ”
9 – پیشگویی کردن
” منم می تونم مورد اعتماد باشم . بهش ثابت می کنم که اشتباه می کنه ”
” اون راست میگه . من هیچ وقت نمی تون به چیزی برسم”
” آخر عاقبت بدی در انتظارمه ”
” من که ولش کردم”
10- مقایسه کردن
“از اون هم بدم می آد ”
” هیچ کاری نمی تون بکنم ”
” از لیزا بدم می آد ”
” اون همه را بیشتر از من دوست داره ”
اگر از خواندن چنین کلماتی این احساسات به ما دست می دهد ،پس احساس کودکان واقعی چه می تواند باشد؟
آیا می توان راه حل دیگری یافت؟
آیا راههایی وجود دارد که کودکانمان را بدون بی حرمتی به قدر واعتبارشان و بدون بر خورداری از احساسات بد ، به همیاری وادار کنیم؟
آیا روشهایی وجود دارد که هم برای والدین ساده تر باشد و هم کمترین ضایعه ای وارد نسازد ؟
1- توصیف کنید . آنچه را می بیند تو صیف کنید .
2- اطلاعات را در اختیار کودکانتان بگذارید .
3- در باره احساسات وعواطف تان صحبت کنید .
4- منظور تان را بایک کلمه بیان کنید.
5- یادداشت بنویسید.
برای توضیحات بیشتر به مطلب بعد مراجعه کنید.
کلیه حقوق مادی و معنوی این قالب متعلق به مهدتابان می باشد