آیا تا به حال هنگام گفتگو با کودکان دچار یاس و نا امیدی شده اید ؟
گاهی گفتگو هایی که والدین با کودکان دارند باعث یاس ونومیدی آنها می شود، زیرا
هیچ نتیجه ای از این صحبتها حاصل نمی شود.
به مثال زیر توجه کنید:
« کجا رفتی ؟»
«بیرون .»
« چه کاری انجام دادی؟ .»
« هیچ کار .»
آیا والدین باید منطقی رفتار کنند ؟
والدینی که سعی می کنند منطقی باشند ، بزودی پی می برند که این کار تا چه اندازه می تواند دشوار و طاقت فرسا باشد.
چنانکه مادری می گفت :« سعی می کنم با کودکم منطقی رفتار کنم اما کاسه صبرم لبریز می شود و از کوره بدرمی روم.
به حرفهایم توجه نمی کند . فقط باید جیغ بکشم تا صدایم را بشنود وحرفم را گوش کند. امان از دست این بچه !»
کودکان در گفتگو با والدین غالبا مقاومت نشان می دهند . آنها از اینکه کسی بیاید ودائما نصیحتشان کند و ازشان ایراد بگیرد ومرتب تذکر بدهد ، نفرت دارند .
آنها احساس می کنند که والدین آدمهای پر حرفی هستند.
«دیوید »هشت ساله به مادرش می گوید : «مامان ،چرا هر وقت که سوال کوچکی از شما می کنم ، جواب دراز وبی انتهایی تحویلم می دهید؟ »
وی رازش را با دوستانش در میان می گذارد و می گوید :
« به مادرم هیچ چیز نمی گویم ، هیچ چیز نمی گویم ، هیچ چیز.
کافی است سر صحبت را با او باز کنم وانوقت با آن نطقهای طولانی خودش وقت بازی کردن مرا هدر دهد .»
اگر کسی نظاره گر گفتگویی بین مادر وفرزند باشد و به حرفهایشان گوش دهد
با کمال تعجب متوجه خواهد شد که هریک از آنان تا چه اندازه کم به حرفهای یکدیگر توجه می کنند .
این گفتگو به دو تک گفتار می ماند : یک تک گفتار از انتقاد ودستور العمل ها تشکیل می یابد ودیگری از عدم پذیرشها ودلیل تراشیها.
نمایش غم انگیز چنین « ارتباطی » ، ناشی از عدم عشق وعلاقه نیست ، بلکه از عدم احترام سر چشمه می گیرد ؛ وبوجود آمدن این نمایش غم انگیز به دلیل نبود هوش وذکاوت هم نیست ، بلکه به خاطر نبود مهارت است.
برای آنکه ارتباط ما با کودکان نا مفهوم نباشد ومعانی ومفاهیمی در خود داشته باشد ، طرز تکلم روزمره ما صرفا کافی نیست . به منظور اینکه بتوانم هم به کودکان برسیم وهم از یاس و نومیدی والدین بکاهیم ، به روش جدیدی در برقراری ارتباط با کودکان نیاز داریم، که شامل راههای جدیدی برای گفتگو با کودکان هم می شود .