۱- در پی فرصت هایی باشید تا به کودک تصویر جدیدی از خودش ارائه دهید.
۲- کودکان را درموقعیتهایی قرار دهید که بتوانند خود را به گونه های مختلف ببینند.
۳- بگذارید کودکان تصادفا از شما مطلب مثبتی درباره خود بشنوند.
۴- برایش شرح دهید چه الگوی رفتاری را می پسندید.
۵- سنگ صبور لحظه های ویژه کودکانتان باشید.
۶- وقتی کودک شما طبق برچسب گذشته عمل می کند، احساسات و انتظارات خود را برایش شرح دهید.
پدر : تو اون اسباب بازی رو از سه سالگی داشتی و هنوز هم نو به نظر می رسه
.
پسر : من امروز برای ناهار ساندویچ کرم بادام زمینی می خوام.
مادر : از این جوری که حرف می زنی خوشم می آد. نظرتو گفتی و جای سرزنش هم نیست.
مادر: من می خواستم به تعمیرکار یخچال تلفن کنم، اما تو فهمیدی و دوشاخه از پریز درآمده. چطور این فکر به کلّه ات خطور کرد؟
پدر: با همه فکرهایی که تو کله ات داشتی، بازم یادت مونده که ببینی چیزی رو جا گذاشتی یا نه و دستکش هاتو پیدا کردی. به این می گن مسئولیت به عهده گرفتن.
مادر: جیمی، امروز بعد از ظهر خونه نیستم بنابراین تو باید مسئولیت غذا دادن و به گردش بردن سگو به عهده بگیری
مادر: ما یه لیتر شیر لازم داریم. فکر می کنی بهتره پولو تو کیفت بذاری یا تو جیبت؟
پدر: سارا، لطفا پیچ گوشتی رو بیار و دستگیره های کشو رو محکم کن
پدر: لطفا این بادام زمینی ها رو طوری تقسیم کن که به همه برسه.
مادر هنگامی که دارد با مادر بزرگ صحبت می کند : مامان تو باید امروز نوه تو ببینی که آمپول آلرژیشو زده ….اون بازوشو آورد جلو به صحبت با دکتر ادامه داد. اون آمپولا واقعا آدمو اذیت می کنه
پدر: من و گاری داشتیم ذرت بو می دادیم که روغن ماهی تابه آتیش گرفت همینطور که فکر می کردم چیکار کنم او یه پارچه انداخت رو ماهی تابه و شعله رو خاموش کرد. این چیزیه که بهش می گن خونسردی در مواقع بحرانی.
به جای گفتن این جمله :
هی من فکر می کردم تورو شکست می دم. هیچ خوشم نمی آد ببازم. ترجیح می دم ببرم.
بگوئیم:
اوه، خوب، من روحیه ورزشی از خودم بروز می دم بهت تبریک می گم.
یا وقتی که می خواهیم الگوی رفتاری مناسبی در مواجهه با بی انضباطی ارائه دهیم :
به جای گفتن این جمله :
اوه، من از تمیز کردن این گاراژ وحشت دارم. خیلی درهم و برهمه
می توانیم بگوئیم :
فهمیدم، به جای این که هه کارویه دفعه بکنم، هر قسمتشو یه وقت تمیز می کنم.
در موقعیت زیر
کودک: من امروز تو سالن ورزش نتونستم خودمو از طناب بالا بکشم. معلم بهم گفت به درد این کار نمی خوری.
به جای گفتن :
چرا من که یادمه زمانی که تو سه سالت بود یه بار در خونه قفل بود تو از پنجره اتاق خواب بالا رفتی بعد از اونجا روی کمد پایین اومدی و پریدی پایین و دویدی به طرف در و بازش کردی که من بتونم بیام تو.
می توانیم بگوئیم:
وقتی چهار سال و نیمه بودی ، تو این ساختمون اولین نفری بودی که تونستی دوچرخه رو بدون چرخ کمکی برونی. در ضمن فکر می کنم او هیچ وقت ندیده که تو می تونی رو کله ات بایستی!
به طور مثال اگر کودک شما شکمو بوده :
پدر: شیرینی ها باید بین افراد خانواده تقسیم بشه. من انتظار دارم بتونی به خودت “نه” بگی.
یا اگر کودک در گذشته نق نقو بوده :
کودک: تو باید منو به فروشگاه ببری!
مادر: این جوری حرف زدن منو عصبانی می کنه. می تونی یه جور دیگه اینو از من بخوای.
ویا خرابکاری می کرده :
پدر: من ناراحت می شم از این که می بینم خط آهن این ترن جدید لگدمالی بشه. انتظار دارم وقتی از اونا استفاده نمیشه دوباره سرجای اولش تو جعبه گذاشته بشن.
یا از خود رفتار یک بازنده دلسوخته را نشان می داده :
مادر: من اینو دوست ندارم. علیرغم ناراحتی زیادت ازت انتظار دارم در باخت روحیه ورزشی از خودت نشون بدی.
آری، نیروی اراده زیادی لازم است تا برای این کار وقت کنار بگذاریم و با تعمق طرح عملیاتی را بریزیم که کودکان را از نقش ایفا کردن رهایی می بخشد.
کودکان.کودکان .کودکان.کودکان .کودکان.کودکان .کودکان.کودکان .
برگرفته از کتاب به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن
کلیه حقوق مادی و معنوی این قالب متعلق به مهدتابان می باشد