تجربه ما در مواجه با احساسات کودکمان چطور باید باشد؟
درک احساسات کودکان
تجربه ما در مواجه با کودکانمان و درک احساساتشان کاملا متفاوت با زمانی است که خود فرزندی نداریم و از دور رفتار والدین دیگر با کودکانشان را قضاوت می کنیم .
باید درک کنیم که ارتباط مستقیمی بین احساسات کودکان و رفتار آنان وجود دارد .
” زمانی که کودکان احساس درستی داشته باشند رفتار درستی نیز خواهند داشت ”
حال سوال اصلی ای که پیش می آید این است که چگونه به کودکانمان یاری برسانیم تا احساسات و عواطف درستی بیابند ؟
جواب این سوال در تئوی بسیار ساده است.
” با پذیرفتن عواطفشان “
مثال های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد والیدن به طور معمول عواطف کودکانشان را نمی پذیرند :
” تو واقعاً اینطوری فکر می کنی ؟ “
“این حرفها را می زنی واسه اینکه خسته ای “
“دلیلی نداره که اینطوری از کوره دربری .”
سردرگمی و خشم احساساتی هستند که به موجود انکار مداوم احساسات کودکان در آنها ایجاد می شود .
اگر به آنها بگوییم که خودشان هم احساساتشان را نمی شناسند باعث تلقین عدم اعتماد در آنها می شویم .
چند نمونه از گفتگو هایی که در آن احساسات کودکان را انکار می کنیم :
“کودک : اینجا خیلی گرمه .
مادر: هوا سرده ، گرمکن ات را در نیار.
کودک : نه من گرممه .
مادر : گفتم که گرمکن ات را درنیار.”
گفتگویی که مابین این مادر و کودک اتفاق افتاد منجر به بحث و کشمکش شد و به کودک آموخت که به جای اتکا به احساساتش به مادر اتکا کند.
یک راه عملی
یکی از راه های عملی که والدین می توانند جلوی این کشمکش و تربیت اشتباه را بگیرند ، این است که خود را جای آنها بگذارند و فرض کنند که به طور مثال اگر جای کودک خود بودند و گرمشان بود، دلشان می خواست چه عکس العملی را از والدین خود دریافت می کردند. پس از این دوران می توانیم احساسات کودکان را حدس بزنیم و عکس العمل مناسب را نشان دهیم.
به طور مثال بگوییم ” من سردمه ، اما برای تو اینجا هوا گرمه ” این را باید در نظر داشته باشیم که ما و فرزندانمان انسان های جداگانه ای هستیم و احساسات متفاوتی داریم .
برقرارکردن گفتگویی توأم با درک متقابل احساسات مهارتی است که والدین باید آن را با تمرین کسب کنند.
برگرفته از فصل اول کتاب به بچه ها گفتن و از بچه ها شنیدن (1)